فرم ِ بسیج رو برای ثبت ِ نام پُر میکرد
تو فرم نوشته بود:
سابقه ی حضور در جبهه های جنگ ِ دفاع مقدس:
1-. . . 2-. . . 3- . . .
گزینه ها رو خالی گذاشت . . .
خودکار رو تو دستش محکم کرد و روی کاغذ فشار داد :
از وقتی چادری شدم
مشغول ِ دفاع ِ مقدسم
دلم میگیرد
بی هدف روی یک فایل کلیک میکنم
برای آرامش
یک خواننده ی پاپ شروع میکند به خواندن
هر مصرعی که میخواند یک مشت نفرت در حلق ِ معشوقه ی سابقش میریزد
با هر کلمه جار میزند که چقدر دوستش ندارد
خیلی دوستش ندارد
خیلی . . .
حوصله ام سر میرود
یک فایل ِ بدون نام ِ دیگر با دَبِل کلیک ِ من باز میشود و . . .
خواننده اش را نمیشناسم
صدایش را نازک کرده که یعنی خیلی لطیف است
در مورد ِ معشوقه ی همیشه بی وفایش میخواند
این "همیشه " را وقتی برای قید انتخاب کردم که سه آهنگ بعدی هم با همین مضمون
و البته سوز بیشتر پخش شد
فایل بعدی را کلیک میکنم
مدیا پلیر چهره عوض میکند
سعی میکنم صدای خواننده را از تراکم ِ افکت ها تشخیص دهم
"دوستت دارم" ترجیع بند ابیات ِ نا موزون اش است . . .
بعید نیست در آلبوم ِ بعدی کمی "ن" را چاشنی ِ دوستت دارم ها کند
بلکه موزون تر شود
stope
مانده ام قبلا چطور این ها را گوش میکردم
میگویند این آرام های پر سوز و گداز علاوه بر اینکه حرام نیست کلی آرامش به "آدم" میدهد
اصلا "آدم "را زنده میکند
. . .
من اما . . .چند وقتی است . . شاید . . ."آدم "نیستم
. . .
من اما انگار . ..دیگر . . . آرامش نمیگیرم
. . .
من اما . . . احساسم اما . . .دیگر با این ها زنده نمیشویم . . .
سنخیتی با این مضامین ندارم . . .
. . .
هه
آرامش ؟
خواجه امیری و اخشابی و لهراسبی و یگانه و فلان و بهمان
چه میفهمند درد من چیست ؟
"دوستت دارم" و "دوستت ندارم" هایی که یک "نَ" ِتو خالی تنها تفاوتشان است
دروغ های گیتاری . . . مظلوم نمایی های ویلونی. . .
هر تارشان یک بند ، پُر از خالی بندی هایشان
با هر ضرب آهنگ قربان صدقه ی یکی میروند
یکی که هزار نفر است
یکی که هیچ کس نیست
یکی که لابه لای این عاشقانه های دروغ , تِرَک به تِرَک میمیرد و میمیراند
. . .
من اما زنده شدم
من وقتی زنده شدم فهمیدم :
اگرچه _ شاید _ بی کسم
اما نه عاشق "هیچ کسم" نه متنفر از "کس"
من وقتی زنده شدم که
یکبار اتفاقی
_ نه خیلی اتفاقی _
به جای همین فایل ها
روی یک فایل ِ بی نام ِ دیگر
دَبِل کلیک کردم
. . .
سماواتی برایم خواند :
مولای یا مولای
انتَ الحَی و انا المَیِت
و هل یَرحَمُ المَیِتَ الا الحَی
. . .
زنده شدم . . .
نه اتفاقی . . .
هل یَرحَمُ المَیِتَ الا الحَی . . .
صاف و ساده و خاکستری
روی زبری دیوار سیمانی
بی اختیار
مدام به این طرف و آن طرف کشیده میشود
دور از دیوار سیمانی ایستاده ام
و
به زبری دیوار میکِشَمَش . . .
نه زخم شدنش را احساس میکنم
نه خراش تَنَش را
. . .
اصلا به روی خودش نمی آورد که در حد سایه بودنش مجروح میشود
فقط دائم با امر ِ من تکان تکان میخورد
سایه ی خوبی دارم
صبور و نجیب است
شاید
به خودم رفته
سایه ی خوبی هستم
وقتی با اشاره ی دیگرانِ دور از زبری ها
روی زبری ها کشیده میشوم
نه زخم شدنم را میفهمند
نه خراش ِ تنم را
فقط مدام صبر و نجابتم را تشویق میکنند
سایه ی خوبی هستم
صاف و ساده و خاکستری
یک جور ِ خاص
یک جور ِ خیلی خاص
چند بار خواستم توضیحش بدهم ها . . .اما نشد
یعنی نتوانستم
ببین
مثلا این :"من "
از این :
.
.
.
.
"تو"
چهار نقطه فاصله دارد
خب؟
اما این :
مــــــــــ"تو"ــــــــن
میتوانی بگویی چقدر از هم فاصله دارند ؟
نمیتوانی
من تمام انگشت هایم را کنار هم ردیف کردم
اصلا پای هرچه انگشت بود را وسط کشیدم . . .
حتی انگشتان پایم را . . .
نشد
نشد که فاصله مان را حساب کنم
. . .
یک جور ِ خاص
یک جور ِ خیلی خاصی
مـــــــــ"تو"ـــــــــن" و "تـــــــــــ"من" ــــــو
از هم فاصله داریم
و
. . . نداریم . . .
من "و" تو شاید فاصله مان همین "و" باشد
اصلا
من و تو شاید تفسیر ِ مه غلیظ ِ کوهستانیم
ابرهای در هم و برهمی
که ابهام, تمام ِ مرزهایشان را محو کرده است
من و تو شاید شبیه ِسر و صدای تو در توی گنجشک هاییم
که هیچ کدام متعلق ِ به هیچ "گنجشک"ی نیستیم
وقت ِ طلوع
بین ِ شاخه های زیتون رها میشویم و . . .
در یک ابهام ِ شیرین
تعلقمان را گم میکنیم
. . .
من و تو شاید
شخصیت های اصلی داستان ِ شقایقیم
مِهر ِ بذر
در عمق ِ دل ِ خاک
وصلتی به وساطت ِ باد
و همه شیفته ی این زندگی ِ باد آورده اند
مسحور ِ همین شقایق ها
من و تو شاید
"من" و "تو " یی باشیم
که نه به لطافت ِ مه ِ کوهستانیم
نه به نشاط ِ صدای گنجشک ها
نه به دلنشینی ِ بذر و مهربانی ِ خاک
"من " و " تو"
فقط کمی شبیه آنهاییم
_ وقتی که فاصله مان را نمیتوان اندازه گرفت _
حتی با تمام انگشت های دست
من و تو شاید
. . .
بگذریم
این روز ها
"شاید"
تمام ِ متن هایم را پر کرده است
. . .
امروز منطق داشتیم
نقیض را درس گــــــــرفتـــــیم
استاد گفت :
نقیض یعنی : xو غیر x
همـــــــان لحظــه فهمــــــــــیدم
تـــــــــــــمـــــــــــام دنـــــــیـــــــا
نقیض ِ تو اند
"تو" و "غیـــــر ِ تو"
دیگـــــــــر هــــر کــــس که باشـــــد
وقتـــــــی "تو" نیست
غیر ِ توست
حتی کمی شبیه به تو هم نیست
. . . غیر ِ توست
حتی بوی تورا هم نمیدهد
. . .غیر ِ توست
یاد گرفتم
وقتی "تو" هستی . . . هرچه می ماند "غیرِتو"ست
و هرچه غیر ِ توست . . . برای من هیچ است
اما
وقتی تو نیستی . . . هیچ چیز نمی ماند . . .
حتی . . "غیرِ تو"
کلیات ِخمس شاهدند
من
حال ِ منطقی ام
خوب نیست
من
یک قطره جوهرم
که مدام
بر فراز و نشیب ثانیه ها میلغزم
لحظه ها جوهری میشوند
نقطه نقطه جوهرِ جامانده
پشت قدم های لرزان من
هر لحظه که میگذرد
حس میکنم
ذره ذره از من کم میشود....
انگار
ذره ای از من جا می ماند . . .
انگار. . .
خاطره میشود .
. . .
این روز ها
دیگر . .. رنگی برایم نمانده . . .
این روزها
دیگر . . . رمقی نمانده . . .
حس میکنم. . .
کم کم. . .
دارم. . .
تمام میشوم. . .
من یک قطره جوهرم
بایک گذشته ی پر فراز و نشیب
که لحظه لحظه
رمقم را
گرفته است
.........
باران
لکه ی جوهر را پاک نمیکند
قطره قطره
لکه را
تازه و تازه تر میکند
می فهمی ؟
تو کمی از ابر های بالای سرم گرفته تری . . .
من کمی از ابرهای بالای سرت بارانی تر . . .
هرچقدر هم که دور باشیم
آسمان هایمان از یک جنسند . . .
من زیر آسمان تو. . .
تو زیر آسمان من . . .
الان هم که این هارا مینویسم
آسمان نم ِ باران دارد
نمیدانم از چه کسی غریبی میکند که میبارد و نمیبارد
با من که آشناست
من اما تمام پنجره های اتاق را باز کرده ام
...به استقبالش...
بوی رُز و یاس و باران
اتاق را مست ِ مست کرده است
و جای تو این دور و بر ها ....چقدر...خالی است
مثلا کنار این پنجره
یا آن گوشه ی اتاق . . . کنار استکان های کمر باریک ِ لبریز از چای ِ داغ . . .
یا آنطرف تر . . . کنار نرده های ایوان . . .
جایت خالیست
میدانی
وقتی از این همه اکسیژن باران خورده
چیزی سهم نفس های عمیق تو نیست. . .
من یک هو سینه ام تنگ میشود
انگار اتاق بی هوا . . . بی هوا میشود . . .
غرق خلاء
لابه لای طراوت همین اکسیژن ها . . .نفسم میگیرد
گیر میکند
بالا نمی آید
. . . .
باید پنجره ها را ببندم
این فکر ها . . .
این حرف های بی صدا که بی وقفه در ذهنم هِجی میشوند
این جای خالی ها
این نقطه چین ها
این قطره ها
که جوهر خودکارم را رو نقطه چین های مدامم پخش میکنند
اصلا
همین صدای باران . . .
دارد کلافه ام میکند
. . .
باید پنجره ر ا ببندم
چایت دارد سرد میشود . . .
فضه مادر را صدا میزند
پاسخی نمیشنود
برادر ها به سمت مسجد دویده اند
و زینب لحظه لحظه با آرامش مادر متلاطم میشود
دلم میگوید
شاید اینبار هم که علی (علیه السلام ) وارد خانه شود
صدا بزند :
یا فاطمه . . . انی اشم عندک رائحه طیبه
کانها رائحه اخی و ابن عمی رسول الله
. . .
انگار که رسول خدا _صل الله علیه و آله وسلم _اینجاست . . .
انگار . . .
و شاید فاطمه پاسخ دهد :
بله . . .به استقبال من آمده است . . .
---------
فاطمه جان . . .دل بچه ها . . .هوای حدیث کساء را کرده . . .
سلامم را به پدرت برسان
جایتان خالی است . . .
آمدم
با کام خشک
آمدی
با زمزم و تربت
کامم را برداشتی
کاش بروم
با کام خشک
و تو . .. بیایی
با تربت و زمزم
کامم را برداری
کاش . . .
این روز ها . . .
هربار که آسمان می بارد...
من برای اشک هایش نیت میکنم . . .
اینبار . . .
به نیت دل شکسته ی علی (علیه السلام )
Design By : Pichak |